در ام پی فور عضو شوید برای ثبت دیدگاه، اشتراک کانال ها و ویدیوها.
cafe_nostalgiaکاربر cafe_nostalgia
کارتون جک و لوبیای سحرآمیز
روزگاری ، کشاورز فقیری بود که زن و یک پسر تنبل به نام جک داشت .روزی که کشاورز مرد ، فقط یک گاو برای خانواده اش به جا گذاشت . جک و مادرش با شیری که گاو می داد زندگی می کردند . آنها هر روز صبح شیر را به بازار می بردند و می فروختند . اما یک روز صبح ، گاو دیگر شیر نداد و آنها دیگر پولی نداشتند که حتی یک قرص نان بخرند . ...