در ام پی فور عضو شوید برای ثبت دیدگاه، اشتراک کانال ها و ویدیوها.
shortstoryکاربر shortstory
داستان کوتاهکانال داستان کوتاه
داستان کوتاه صوتی پالتو
توی تراموا یه خانوم روبروم نشسته که یه پالتوی کَتوکلفت سربازی تنشه. قسمتایی از رویهی پالتوی این خانوم به شکل عجیب و غریبی تیرهس و رنگ قسمتایی از اون روشنتر از جاهای دیگه شه. دیگه از مرغوبیت افتاده. همینطور که خانومه اونجا نشسته، یه مرتبه میرم تو این فکر که این پالتو واقعا چه چیزا که ندیده!
پالتوی کهنهی عزیز! چه جاها که تو نبودی؟ صاحبت موقعی که از وسط گل و لجنزار عبور میکرده، چه تو روزای تاریک و بارونی، چه تو شبای تار و طولانی....